تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان کتابخانه مجازی 24
و آدرس
alisoft.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
مقدمه: حکیم ابولقاسم حسن ابن علی طوسی معروف به فردوسی(حدود319تاحدود397هجری شمسی) شاعرحماسه سرای ایرانی وگوینده شاهنامه فردوسی با پنجاه هزاربیت بروزن( فعولن فعولن فعولن فعل(فعول)) که مشهورترین اثرحماسی فارسی است وطولانی ترین منظومه به زبان فارسی تازمان خود بوده است که تقریبا سی سال به طول انجامید . فردوسی درشاهنامه ازدودمانهای پادشاهی پیشدادیان وکبانیان واشکانیان وساسانیان نام برده است. آثاردیگری نیزبه فردوسی نسبت داده شده است که اکثرا مردوددانسته اندکه معروفترین آنها مثنوی یوسف وزلیخا وگرشاسب نامه وهجونامه ای علیه سلطان محمودمیباشد. آثار فردوسینه تنها در ایران بلکه دربسیاری از کشورهای دیگرمورد تحقیق وبررسی قرار گرفته است وحتی دردانشگاههای معروف دنیا ازجمله دانشگاه کمبریج انگلستان مورد مطالعه قرارگرفته است واخیرا جدیدترین تحقیقات درباره شاهنامه درمرکزمطالعات خاورمیانه واسلامی این دانشگاه منتشرشد.دراواسط نوروز 1385 ترجمه تازه ای از شاهنامه "حکیم ابوالقاسم فردوسی" به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر شد. "دیک دیویس" پدیدآورنده این نسخه جدید که پروفسور زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اوهایوی آمریکا و عضو انجمن سلطنتی ادبیات است با ارائه این ترجمه جدید نوروز ایرانی را جشن گرفته است. دراین تحقیق سعی شده است درباره زندگینامه وهمچنین بررسی گوشه ای ازمهمترین شاهکار این شاعر بزرگ شیعه ((شاهنامه)) و موارد قابل توجه موجود در آن مورد نقد و بررسی قرارگیرد. زندگینامه حکیم ابوالقاسم فردوسی استاد ابوالقاسم فردوسی شاعر بزرگ حماسه سرای ایران و یکی از گویندگان مشهور عالم و از ستارگان درخشنده ی آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامبردار ملت ایران است و به سبب همین عظمت مقام و مرتبت زندگی او مانند بزرگان درجه ی اول ایرانی با افسانه هاو روایات مختلف آمیخته شده. نام او و پدرش در ترجمه البنداری که حدودسال 620 هجری از شاهنامه به عربی شدهمنصور بن حسن آمده کنیه و لقب شاعری او همه جا از قدیم ترین مآخذ یعنی تاریخ سیستان و چهار مقاله ی نظامی عروض گرفته به بعد ابولقاسم فردوسی آمدهو در این تردیدی نیست. مولد او را نظامی عروضی قریه ی (( باژ )) از ناحیه ی طابران طوسی نوشته و دو لتشاهسمر قندی قریه ی رزان طوس، و البته قول عروض را بهسبب قدمت بیشتر باید مورد قبول و اعتماد قرار داد. سالولادت استاد معلوم نیست و اگر بخواهیم از روی تاریخ ختم شاهنامه و مقایسه آن با سن فردوسی مطلب را معلوم کنیم دچار اشکالات عجیب خواهیم گشت مثلا فردوسی از پنجاه و هشت سالگی تا هفتاد و شش سالگی خود را در شاهنامهنشان داده است. در نسخ معمول شاهنامه تا هفتاد سالگی شاعر را می یابیم و آن در پایان شاهنامه است آنجا که از خاتمه ی کار یزدگردسخن گفته است: چو سال اندر آمد به هفتاد و یکهمی زیر شعراندر آمد فلک.... و تنها نسخی که در آنها از 76 سالگی شاعر سخن رفته دو نسخه ی خطی شاهنامه یکی متعلق به کتابخانه ی لیدن از بلاد هلند و دیگر نسخه ی خطی متعلق به کتابخانه ی استرازبورک از بلاد آلمان است که در آنها این بیت یافته می شود:کنون سالم آمد به هفتاد و ششغنوده همی چشم میشا رفش و شاید نزدیک شدن عمرش به هشتاد هم اشاره به همین سال باشد: کنون عمر نزدیک هشتاد شدامیدم به یکبار بر یاد شد
اما اگر حکم خود را مبتنی بر نسخ معمول شاهنامه کنیم ذهن ما در باب سال تولد فردوسی بیشتر به سال 329 متوجه میگردد وحدود سال 329 یا 330 را می توانیم به تحقیق سال تولد فردسی بشماریم. در پایان اغلب نسخ چاپی و خطی شاهنامه این ابیات آمده است:سی و پنچ سال از سرای سپنجبسی رنج بردم به امید گنجچو بر باد دادند رنج مرانبد حاصلی سی و پنج مرا کنون عمر نزدیک هشتاد شدامیدم به یکبار بر باد شد سر آمد کنون قصه یزدگردبه ماه سپندار مه روز ارد ز هجرت شده پنج هشتاد بارکه گفتم من این نامه شاهوار تن شاه محمود آباد بادسرش سبز بادا دلش شاد باد از میان این ابیات بیت دوم و سوم وچهارم محفقا الحاقی و بعدی است زیرا در آنها سخنی از برباد رفتن رنج سی و پنج ساله میرود و این یقینا مربوط به بعد از واقعه تقدیم شاهنامه و ضنت محمود است که با مدح محمود و ستایش وی در ابیات بعد سازگار نیست. پس این ابیات را یا فردوسی در تجدید نظری که چهار و پنج سال بعد از حدود 400 هجری (یا اندکی بیشتر) در شاهنامه کردهبر ابیات اصلی افرود، و یا از ابیات هجو نامه است که در اینجاراه یافت و گویا نظم اصلی ابیات به صورت ذیل بوده است:( چو سال ... سرآمد کنون ... زهجرت شده...) و بنابراین محقق میشود که حدود سال 400 هجری ( یا اندکی بیشتر) فردوسی 71 سال داشت و این درست مقارن است با سال ششم از نخستین آشنائی و رابطه فردوسی با دربار محمود و چون هفتاد و یک از 400 کم شود سال 329 یعنی سال تولد فردوسی به دست می آید و این نیز با نتیجه نخستین سازگار و همانند است. خاندان فردوسی صاحب مکنت و ضیاع و عقار بود. این مطلب از اشارات مختلف تاریخی و اقوالگوینده در موارد متعدد نیز مدلل و ثابت می گردد. نظامی عروضی گوید که فردوسی در دیه باز ((شوکتی تمام داشت و به دخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود)) و فردوسی خود هم به رفاه حال و سعه ی عیش خود در جوانی اشاره کرده و گفته: الا ای بر آورده چرخ بلندچه دارای به پیری مرا مستمند چو بودم جوان برترم داشتیبه پیری مرا خوار بگذاشتی... بجای عنانم عصا داد سالپراکنده شد مال و برگشت حال اما چنانکه از همین ابیات و ابیات متعدد دیگر شاهنامه به خوبی بر می آید شاعر استاد بر اثر نظم شاهنامه و گذراندن عمر دراین راه ثروت خود را از دست داد و در پیری تهیدست و بی چیز شد. و ابیات ذیل از شاهنامه گواه مدعای ماست:نماندم نمکسود و هیزم نه جونه چیزی پدیدست تا جودرو...نه چون من بود خوار و برگشته بختبه دوزخ فرستاده ناکام رخت.... نه امید عقبی نه دنیا به دستزهر دو رسیده به جانم شکست... دو گوش و دو پای من آهو گرفتتهی دستی و سال نیرو گرفتاز چند و چون تحصیلات و آگاهی او از علوم روزگارش اطلاع دقیقی در دست نیست. اما از خلال شاهنامه به نیکی دانسته می شود که وی بر ادب عرب و فلسفه و کلام عصر خویش تسلط داشته است. شاید به حدس و تقرب بتوان کفت که وی، مستقیم یا غیر مستقیم، از بلاغت یونانی آگاهیهائی داشته، و این نکته از قیاس شاهنامه با متون مشابه آن از نظر فن صحنه آرائی به خوبی دانسته می شود؛ گر چه مجموعه ی این آگاهیها ممکن است نتیجه ی شناخت ذوقی و قریحه ی تابناک فردوسی نیز باشد. فردوسی، چنانچه از خلال شاهنامه و قراین خارجی دانسته می شود، سراسر عمر در وطن خویش طوساقامت داشته، و جز یکی دوبار به سفر نرفته است. سفر هایی افسانه ای در تذکره ها بدو نسبت داده اند که پذیرفتن آنها دشوار است، اما احتمال اینکه پس از ختم شاهنامه خود آن را به غزنین نزد محمود برده باشد امری است که، اگر چه مسلم نیست، دلیل قاطی نیز در رد آن نداریم. به هر حال، در شاهنامه هیچ اشاره ای به سفر غزنین او نشده است. فردوسی مردی وطن پرست ودر میهن پرستی استوار بود. این مطلب از جای جای شاهنامه و خصوصا از شور فردوسی در ستایش ایران و نژاد ایرانی بخوبی آشکار است.علاوه بر این چگونه ممکن است شاعری سی و پیج سال رنج برد و مال و مکنت خود را از دست بدهد برای آنکه تاریخ نیاکان خود را جاوید سازد، و با همه ی این احوال عرق وطن پرستی در او نبا شد. فردوسی از تاریخ نیاکان خود و از داستانها و افسانه شاها و تاریخ ایران اطلاع و یا به دانستن آنها شوق و علاقه داشت و تربیت خانوادگی او وی را برین می داشت و به همین سبب است به این کار عظیم دست زد و چنانکه خواهیم دید تا موقعی که گرفتار فقر وتهیدستی نگشتیعنی مال و ثروت اجدادی را بر سر کار شاهنامه نگذاشت، بدربار شاهان و جوائزایشان توجهی ننمود.فردوسی در سرودن شاهنامه، گذشته از روح وطن خواهی و احساسات میهنی، کما بیش مشوقاتی داشته است. او خود از چند تن به نام یاد کرده است که ایشان به نحوی در تشویق او کوشیده اند. یکی از آنان که بیش از همه مورد ستایش اوست، کسی است از اشراف و فرمانروایان آن عهد که فردوسی صفاتش را بر می شمارد، اما به تصریح نام او را نمی گوید .شاهنامه شاهکار فردوسی شاهکار فردوسی شاهنامه است که راجع به تاریخ قدیم ایران از آغاز تمدن ایرانی تاانقراض حکومت آن به دست عرب است. این دوره ممتد تاریخی به پنچاه پادشاهی تقسیم می شود که از حیث طول زمان و تفضیل با اختصار مطالب با یکدیگر متفاوتند. ( درشاهنامه سه دوره متفاوت می توان تشخیص داد. اول دوره اساطیری، دوم عهد پهلوانی، سوم دوره تاریخی )، دوره ی اساطیری از عهد کیومرث تا ظهور فریدون، دوره ی پهلوانی از قیام کاوه تا قتل رستم، دوره یتاریخی از اواخر عهد کیان به بعد. ولیکن این قسمت نیز آمیختگی تمام با افسانه و داستان های حماسی دارد و شاهنامه فردوسی بر اثر نفوذ شدیدی که در میان طبقات مختلف ایرانیان یافت، در تمام ادوار تاریخی بعد از قرن پنچم مورد توجه بود و توجه عموم طبقات و اهمیت مقام ادبی آن باعث شد که بسیاری از شاعران به استقبال و ساختن منظومه اینظیر آن همت گمارند و به همین سبب از اواخر قرن پنچم تا چند قرن گروه بزرگی از شاعران منظومه های حماسی به تقلید از آن پدید آوردند ولی هیچ یک نتوانسته اند چون فردوسی از عهده این کار شگرف برآیند. شاهنامه به زبانهای زنده دنیا مانند انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، روسی، سوئدی، ایتالیائی، اسپانیائی و دانمارکی و.... ترجمه شده است.مشوقان فردوسی در تنظیم شاهنامه شادروان مرتضی راوندی در اثر گرانسنگ خود تاریخ اجتماعی ایران در جلد 8 کد مربوط به حیات ادبی مردم ایران است می نویسد: هنگامی که فردوسی دست به این کار بزرگ زد حکومت سامانیان در کمال قدرت بود این شایعه که فردوسی شاهنامه را با اشاره یمحمود غزنوی و به امید شصت هزار دینار او به نظم آورده به هیچ وجه صحیح نیست (( زیرا که: فردوسی در آغاز شاهنامه تصریح می کند که چون از کار دقیقی و پرداختن او به نظم داستانهای کهن و کشته شدنش آگاه می شود، خود در پی این کار می افتد، ولی به علت آشفتگی محیط اجتماعی تا مدتی موضوع را پنهان نگاه می داشته است: زمانه سراسر پر از جنگ بودبه جویندگان بر، جهان تنگ بود برین گونه ، یک چند بگذاشتمسخن را نهفته همی داشتم ندیدم کسی کش سزار بودبه گفتار این ، مرمرایار بود سپس می گوید که یکی از دوستان شفیق و مهربان نامه ی پهلوی، یعنی اصل خدای نامه را نزد من آورد و مرا به تنظیم شاهنامه تشویق کرد.به شهرم یکی مهربان دوست بودتو گفتی که با من به یک پوست بود مرا گفت خوب آمد این رای توبه نیکی خرامد مگر پای تو نوشته من این نامه ی پهلویبه نزد تو آرم مگر بغنوی گشاده زبان وجوانیت هستسخن گفتن پهلوانیت هست شو این نامه ی خسروان بازگویبدین جوی نزد مهان آبروی بزرگزاده دیگری چون از نیت عالی فردوسی با خبر می شود با جان و دل به یاری او بر می خیزد : مرا گفت کز من چه آید همیکه جانت سخن بر گراید همی به چیزی که باشد مرا دسترسبکوشم نیازت نیارم به کس علاوه بر این راد مردانی چون (( حیی قتیب )) و علی دیلم بودلف و ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینیوزیر سلطان محمود به اهمیت کار عظیمفردوسی پی می برند و در حد امکان به استاد طوس کمک کردند، چنانکه شاعر در ابیات زیر به معرفی و ستایش آنان پرداخته است: حییی قتیب است از آزادگانکه از من نخواهد سخن رایگان نیم آگه از اصل و فرع خراجهمی غلطم اندر میان رواج از این نامه از نامداران شهرعلی دیلم بودلف راست بهر از اویم خور و پوشش و سیم زراز او یافتم جنبش و پای و پر و از برکت تشویق مادی این بزرگان فردوسی توانست عمر گرانمایه را در راه انجام این آرزوی ملی صرف کند. افسانه ای که تذکره نویسان قرون بعد پرداخته اند، مبنی بر اینکه محمود غزنوی د ر جستجوی کسی بود که بهنظم داستانهای باستانی بپردازد و سرانجام فردوسی را نامزد این کار کرد،چیزی است که قراینتاریخی آن را نقص می کند، زیرا فردوسی، به تصریح تمام، تاریخ آغاز شاهنامه را به سالیانی می رساند که محمود هنوز به سلطنت نرسیده بوده است، گذشته از اینکه طبیعت خاص و خصوصیات نژادی محمودو رفتاری که در تاریخ از او سراغ داریم، همه قراینی است که نشان می دهد وی نمی توانسته است مشوق اصلی چنین کاری باشد.دلایل و چگونگی به نام کردن شاهنامه ( به نام محمود ) فردوسی در پایان کار هنگامی که مشوقان اصلی او به طرق مختلف از میان رفته اند، و خود در آخر عمر احساس نیازمندی مالی داشته، و نیز به سبب آوازه تبلیغات محمود که به طوس رسیده است، و فردوسی آواز این دهل را از دور شنیده بدین فکر افتاده است که این اثر خود را به نام محمود کند، تا هم از این راه آسایش در زندگی آخر عمر بیابد، و هم از رهگذر نام محمود و نفوذ وی، نشر کتابشبا توفیق بیشتر همراه باشد، و از گزند حوادث در امان بماند. وقتی که فردوسی شاهنامه را نزد محمودفرستاده، یا به احتمالی خود به غزنین برد،محمود رفتاری آنچنان که شایسته ی رنج عظیم فردوسی باشد با او نکرد، بلکه با سردی و بی اعتنایی خویش خاطر او را آزرد. گذشته از خصوصیت نژادی و اخلاقی محمود، عوامل خارجی نیز چنین می خواستند، و فردوسی خود از حاسدانی که در نزد شاه کار او را تباه کردند به صراحت سخن گفته است و متاسفانهگروهی دیگر از رجال و آزادگان آن عصربدون اینکه کمکی مادی یا معنوی به استاد بکنند، در صدد بهره برداری از کار دشوار و سنگین او بر آمدند و از آثار و اشعار او به رایگان رونویسی هایی تهیه، و با احسنتهای خشک و خالی، روح شاعر را آزرده می کردند:بزرگان با دانش ، آزادگاننبشتند یکسر همه رایگان جز احسنت از ایشان نبد بهره امبگفت اندر احسنتشان زهره امپس از آنکه قسمت مهمی از شاهنامه گفته می شود، محمود به پادشاهی می رسد،فردوسی شاهنامه را به نام او می کند و به نزد او می برد. در سال 371 نظم شاهنامه آغاز گردید و سی و پنج سال طول کشید،به این حساب شاهنامه در سال 406 به پایان رسیده است.هدف فردوسی از تنظیم شاهنامه با توجه به اینکه سلطان محمود در سال 389 به پادشاهی نشسته است به خوبی روشن می گردد که فردوسی تقریبا 18 سال پیش از سلطنت محمود نظم شاهنامه را آغاز کرده و انگیزه ای جز زر و سیم وی داشته است. پس نتیجه می گیریم که فردوسی نظم شاهنامه را به خاطر یک هدف مقدس یعنی زنده کردن زبان و داستانهای ملی ایران و حفظو استقلال کشور آغاز کرده و به پایان رسانیده است. بسیرنج بردم در این سال سیعجم زنده کردم بدین پارسی پی افکندم از نظم ، کاخی بلندکه از باد و باران نیاید گزند شاهنامه پر مایه تریندفتر شعر فارسی و مهمترین سند عظمت و فصاحت این زبان است و داستانهای ملی و مآثر تاریخی قوم ایرانی درآن به بهترین وجه نمود شده است. شیوه بیان آن ساده و روشن است؛ از استعمال لغات عربی ابایی ندارد، اما در این کار مصرو افراطکار نیست، و در غالب موارد سخن را کوتاه می گوید، و از پیرایه سازی و عبارت پردازی اجتناب می کند. مآخذ عمده شاهنامه فردوسی ظاهرا شاهنامه منثور ابو منصوری بوده است، که قسمتی از مقدمه آن هنوز باقی است، و در اصل ظاهرا به سبب تداول و رواج فوق العاده ی منظومه ی فردوسی از بین رفته است. داستانهایی را که در این کتاب بوده است فردوسی با نهایت دقت به نظم در آورده و سعی داشته است چیزی از اصل آنها نکاهد. این داستانها عبارت از شرح جنگهای ایرانیان با اقوام تورانی بوده است، که رستم قهرمان آنهاست. گذشته از این داستانها، مطالبی در باب تاریخ ساسانیان در شاهنامه آمده است که چیزی بین تاریخ و افسانه است. شاهنامه ابو منصوری، که مآخذ اصلی شاهنامه فردوسی است، به امر ابو منصور طوسی، والی طوس و سپهسالار خراسان، به دستیاری چند تن از زردشتیهای خراسان و سیستانتحت نظارت وزیری، ابو منصور معمری تدوین شده است ( 346 هق )، و ظاهرا مبتنی بوده است بر مجموعه ای از روایات خدای نامه و کتب دیگر، مثل ایاتکار زریران ( یادگار زریران )، کارنامه اردشیر بابکان، و داستان بهرام چوبین؛ و به هر حال، قسمت عمده ی مآخذ آن که در شاهنامه ی فردوسی نیز منعکس شده است، متعلق به روایات مربوط به اواخر عهد ساسانی بوده است.تاریخچه داستان ها آنچه محقق است این است که فردوسی برای نظم کتاب نه از روی ترتیبی که اکنون در توالی داستانها است، کار کرده، نه اینکه بدون وقفه مشغول نظم و تصنیف آن بوده است؛ و به هر حال کاری قریب به اتمام بوده است که آن را به سلطان محمود غزنوی اهدا کرده است. شاهنامه بنا بر مشهور و به حکم بعضی شواهد و قرائن، در اصل شامل 60 هزار بیت بوده است، و ظاهراً چند بار تحریر شده، ولیکن اکنون در هیچ یک از نسخ معتبر آن تعداد ابیات به 60 هزار بیت نمی رسد. فردوسی ظاهراً در اوان قتل دقیقی ( در حدود 367-369 ) به نظم داستانهایی مشغول بوده و آنها بعضی از داستانهای منفردند که داستان ((بیژن و گرازان )) را باید در راس همه قرار داد. داستان بیژن و گرازان و یا داستان منیژه و بیژن از داستانهای مشهور قدیم بود. فردوسی ظاهراً و بنابر آنچه از تحقیق در سبک کلام وی در داستان بیژن و گرازان بر می آید این داستان را در ایام جوانی ساخته بود. یکی از دلایل این مدعای ما استعمال الفهای اطلاقی فراوانیست که علی التوالی و زیاده از حد لزوم در این داستان مشاهده می گردد و دلیل آن است که فردوسی چنانکه در دیگر موارد شاهنامه دیده می شود، هنوز به نهایت پختگی و مهارت خود نرسیده بود، مثلاً در میان نود بیت از یک قسمت این داستان ابیات ذیل دارای الفهای اطلاقیست: بپیچید بر خویشتن بیژناکه چون رزم سازم برهنه تنا ز تورانیان من بدین خنجراببرم فراوان سرا نرا سرا به پیمان جدا کرد ازو خنجرابه چربی کشیدش ببند اندرا چو آمد به نزدیک شاه اندراگو دست بسته برهنه سرا یکی دست بسته برهنه تنایکی را ز پولاد پیراهنا نبینی که این بند کنش ریمنافرونی سگاله همی برمنا گر ایزد بمن بر نبخشا یداتن رزمجویم نفرسایدا ز نامردی خویش ترسیدیاز جان و روانم تو ببریدیا بزد اسب و آمد بر بیژناجگر خسته دیدش برهنه تنا یعنی ده درصد ابیات با قافیه هائی که که الفبای زائده دارد استعمال شده و این وضع در اشعار دیگر فردوسی کمتر مشهود است. علاوه بر این داستان منیژه و بیژن و شرحی که فردوسی در ذکر مقدمات نظم آن بیان می کند به صراحت تمام منفرد بودن داستان و ابتدای کار شاعر را در سرودن منظومه یی که تا کنون بنظیر آن دست نزده بود، می رساند و از اینجا ثابت می گردد که فردوسی در جوانی و اوایل عهد خود به سرودن منظومه ی بیژن و منیژه دست زد و حتی چنین بنظر می رسد که این داستان از شاهنامه ابو منصوری گرفته نشده (خاصه که در غرر اخبار ملوک القرس هم اثری از آن نیست) و دست یافتن شاعر بر نسخه ی شاهنامه ی ابومنصوری و نظم آن چند سال بعد و پس از مرگ دقیقی صورت گرفت و حتی در عین استفاده از شاهنامه ی ابو منصوری نیز باید چنین پنداشت که پرینت